اشعار مناجات با خدا - شب بیست و دوم رمضان المبارک 1392
در سحر چشم که گریان بشود خوبترست
سائلت ،پاره گریبان بشود خوبترست
گرچه موسا ست مناجاتی طورتوولی
گرخداهمدم چوپان بشود خوبترست
رو سیاهی که دهد نادی خوبان به رهت
بر در کهف ،نگهبان بشود خوبترست
آب رحمت تویی و از همه من تشنه ترم
چشمه گر خرج بیابان بشود خوبترست
اندکی نیز مراهم بنشان پیش خودت
میزبان همدم مهمان بشود خوبترست
به طبیبان دگرنسخه ی مارا مسپر
درد بادست تودرمان بشود خوبترست
تا درستم نکنی دست ازاین درنکشم
این گدا دست به دامن بشود خوبترست
بعد هر معصیت ازخوف بهم میزیزم
عبد اگر زود پشیمان بشود خوبترست
آنقدر سینه زنم تاکه نجاتم بدهی
آتش اینگونه گلستان بشود خوبترست
گر بنا هست کسی واسطه ی ما بشود
ضامنم شاه خراسان بشود خوبترست
اشک خوبست که با مرثیه آغشته شود
فیض وقتی که دو چندان بشود خوبترست
دوست دارم دم افطار کمی تشنه شوم
نوکرشاه که عطشان بشود خوبترست
نام ارباب خودش مظهر اسما خداست