مناجات با خدا - شب بیست و ششم رمضان المبارک 1392
باز پوشاندی گناهم را و مشتم وا نشد
باز هم این بنده پیش هیچ کس رسوا نشد
مانده ام تا که گناهم را کجا مخفی کنم
این گناهان کبیره هیچ جایی جا نشد
خواستم تا بین آغوش کسی گریه کنم
هر چه گشتم خوب تر از تو کسی پیدا نشد
خواستم مثل تمام بندگان خوب تو
چند روزی بنده ی خوبی شوم اما نشد
خواستم تا چند روزی توبه ام را نشکنم
هرچه کردم آخرش یک روز هم حتی نشد
آبرویی که با بدبختی و بیچارگی
قطره قطره جمع کردم آخرش دریا نشد
خوش به حال آن کسی که رو سپید فاطمه است
مثل من این روزها شرمنده ی زهرا نشد
دارد عمر ما کم کم به آخر می رسد
آخرش یک کربلا هم قسمت ماها نشد
-------------------------------------------
خواستم بوسه زنم بر قبر پاکت یا حسین
دورمو از راه دور آقا سلامت می کنم
------------------------------------------
اشعار روضه امام جواد علیه السلام
عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند
پاسخ ناله و سوز جگرش خندیدند
مادری بود و جوانمرگ شد و آخرکار
همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند
درد پیچیده به پهلویش و از هر دو طرف
دست میبرد به سویی کمرش خندیدند
یک نفرنیست که ازخاک ،سرش بردارد
برنفس های بدون اثرش خندیدند
دست و پا میزد و نیست جوادش بالا
تا ببیند لحظات پدرش ، خندیدند
آمده بر سرش اینجا کمی ازداغ حسین
همگی جمع شدند دور سرش خندیدند
کربلا جسم حسین،پخش به صحراشده
لشگری دور تن محتضرش خندیدند