مناجات با خدا - شب بیست و هفتم رمضان المبارک 1392
وقت دعا سرشت روانی مرا بس است
در گفتگوی با تو زبانی مرا بس است
اصلا نگویم این که مرا هم محل بده
از خانه ات همین که نرانی مرا بس است
من انتظار این همه نعمت نداشتم
ازسفره ی تو تکه ی نانی مرا بس است
امشب بَران سرم که خودم را عوض کنم
تنها اگر به خویش بخوانی مرا بس است
گرچه دلم لیاقت میخانه را نیافت
پیمانه ای مرا بچشانی مرا بس است
خواهی بزن ولی نه به پیش نگاه خلق
محشر به دست و پا نکشانی مرا بس است
من زیر بار معصیتم ضعف کرده ام
یارب برای توبه توانی مرا بس است
راه نجات چیست بجز روضه ی حسین
تنها به کربلا برسانی مرا بس است
--------------------------------
اشعار درد و دل با امام رضا علیه السلام
حالا که راه و رسم تورا نیستم بلد
حالا که دستم به ضریحت نمیرسد
حالا که هیچ کس به گدا سر نمیزند
پس مرحمت کنید حرم را بیاورید
روزی چشم ترم را بیاورید
خشکیده چشم من نم باران کجاست پس!؟
چشم رئوف حضرت سلطان کجاست پس!؟
دل بیقرار شد شب ایوان کجاست پس(شاه خراسان کجاست پس)!؟
باید به کی بگویم و از کی بخواهمت
آقا به جان مادرتان دوست دارمت
شبها هزار آه کشیدم به یادتان
پل میزنم ز ارک به باب الجوادتان
گفتی بمن که میرسم آخر به دادتان
ای داد ای هوار به روحم جلا بده
جانم به لب رسیده به من کربلا بده
بس که رواق های تو دارای پنجره ست
در لابه لای روزنه هر پنجره گره ست
در ذهنم از کرامتتان پر زخاطره ست
فولاد ، در حیاط شما نرم میشود
دل با نسیم عفو شما گرم میشود
----------------------------
اشعار روضه امام حسین علیه السلام
یَا ابنَ شَبیبٍ اِنْ کُنْتَ باکِیاً لِشَئٍ فَاْبکِ لِلْحُسَیْنِ
روضه بخوان برای من از حنجر حسین
از ضربه های شمر به پشت سر حسین
از التماس های لب خواهر حسین
با چکمه ات مزن بران پیکر حسین
با ما بگو چه بود اَذَلًّ عَزیزُنا
یعنی چه که یهود اَذَلًّ عَزیزُنا
یعنی چه عمه را وسط خیمه ها زدند
اشراف کوفه پشت سر هم می آمدند
دیدن دختران همه در اشک روان
تاپشت دست صورت زنها نشانه رفت
سوی لباس ها سر تازیانه رفت