متن اشعار مناجات با خدا
زنم دست تأسف روی دستم
که رفت سرمایه ی هستی ز دستم
جوانی را ز کف دادم شدم پیر
ز بار معصیت ، گشتم زمین گیر
خداوندا تو آگاهی ز حالم
که از شرمندگی این سان بنالم
به دست خود ، سیه پرونده دارم
سرخجلت به زیر افکنده دارم
سر خوان تو یک عمری نشستم
نمک خوردم نمکدان را شکستم
-----------------------------
اشعار روضه حضرت صادق (علیه السلام)
بازهم پشت در خانه صدا پیچیده
بوی دود است که در بیت ولا پیچیده
عده ای بی سر و پا دور حرم جمع شدند
بازهم حمله بر کوچه ی ما پیچیده
چکمه از پای درآرید حرم محترم است
عطر سجاده ی آقا کف پا پیچیده
آبرو دارد پیراهن او را نکشید
پیرمرد است به پاهاش رگها پیچیده
دور تا دور گلویش شده زخمی بس کن
خب ببین گوشه ی عمامه کجا پیچیده
شکرحق روسری دختری آتش نگرفت
این چه صدایست که در کرب بلا پیچیده
دختری داد زد عمو مشک کجاست
پرو بال تو همیشه چرا پیچیده
هرچه سر بود که اینان همه بر نیزه زدند
پس چرا حلقه به دور شهدا پیچیده