مناجات با حضرت حجت روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا
در کنار تو وجودم بخدا نزدیک است
هرکه نزدیک رضا شد ، بخدا نزدیک است
تو خودت حافظ من باش به یغما نروم
دام ابلیس به من ، در همه جا نزدیک است
اعتقاد دلم این است که در هئیت ها
دست احسان کریمان ، به گدا نزدیک است
شکوه اى نیست اگر غرق مصیبت شده ام
طالب وصل شدن هم به بلا نزدیک است
تا همین جا بخدا قافیه را باخته ام
مرگ این غمزه، بى چون و چرا نزدیک است
دل بى تاب مرا روى گُسَل ساخته اند
غافل از یار شوم زلزله ها نزدیک است
هرکه دارد هوس کرببلا گریه کند
گریه کن ها سفر کرببلا نزدیک است
گرچه دور از حرم کرببلاییم ولى
-------------
بس که این زهر جفا با جگرم غوغا داشت
پاره هاى دل من ناله ى یا زهرا داشت
دل سوزان مرا جز عطشم یاد نبود
گوشه ى حجره ى در بسته دلم غوغا داشت
در غریبى بخدا دادن جان سخت تر است
روز تنهایى من غربتى از مولا داشت
لرزش زانوى من روضه ى اکبر مى خواند
سینه ام ناله اى از گل پسر لیلا داشت
سر زانوى جوادم که سرم سنگین شد
اشک دردانه ى من عالمى از معنا داشت
نه سنانى به تنم بود، نه نیزه، نه لگد
دلم اما بخدا صحنه ى عاشورا داشت
پاره هاى بدنم زیر سُم اسب نرفت
حجره ام روضه اى از بى کفن صحرا داشت
معجر خواهر من را سر نیزه نزدند
کِى حریم حرمم یورشى از اعدا داشت؟
به کنیزى که نخواندند تو را؛ معصومه
کِى چو زینب دل تو شیون و پر غوغا داشت؟
قوم نامرد مرا با لب عطشان کشتند
لحظه ى آخر من زمزمه سقا داشت
-------------
روبروی تو نهم بلکه دل ارام شود
چه کنم هر چه کنم حل نشود مشکل من
مناجات با حضرت حجت روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا
در کنار تو وجودم بخدا نزدیک است
هرکه نزدیک رضا شد ، بخدا نزدیک است
تو خودت حافظ من باش به یغما نروم
دام ابلیس به من ، در همه جا نزدیک است
اعتقاد دلم این است که در هئیت ها
دست احسان کریمان ، به گدا نزدیک است
شکوه اى نیست اگر غرق مصیبت شده ام
طالب وصل شدن هم به بلا نزدیک است
تا همین جا بخدا قافیه را باخته ام
مرگ این غمزه، بى چون و چرا نزدیک است
دل بى تاب مرا روى گُسَل ساخته اند
غافل از یار شوم زلزله ها نزدیک است
هرکه دارد هوس کرببلا گریه کند
گریه کن ها سفر کرببلا نزدیک است
گرچه دور از حرم کرببلاییم ولى
-------------
بس که این زهر جفا با جگرم غوغا داشت
پاره هاى دل من ناله ى یا زهرا داشت
دل سوزان مرا جز عطشم یاد نبود
گوشه ى حجره ى در بسته دلم غوغا داشت
در غریبى بخدا دادن جان سخت تر است
روز تنهایى من غربتى از مولا داشت
لرزش زانوى من روضه ى اکبر مى خواند
سینه ام ناله اى از گل پسر لیلا داشت
سر زانوى جوادم که سرم سنگین شد
اشک دردانه ى من عالمى از معنا داشت
نه سنانى به تنم بود، نه نیزه، نه لگد
دلم اما بخدا صحنه ى عاشورا داشت
پاره هاى بدنم زیر سُم اسب نرفت
حجره ام روضه اى از بى کفن صحرا داشت
معجر خواهر من را سر نیزه نزدند
کِى حریم حرمم یورشى از اعدا داشت؟
به کنیزى که نخواندند تو را؛ معصومه
کِى چو زینب دل تو شیون و پر غوغا داشت؟
قوم نامرد مرا با لب عطشان کشتند
لحظه ى آخر من زمزمه سقا داشت
-------------
روبروی تو نهم بلکه دل ارام شود
چه کنم هر چه کنم حل نشود مشکل من