مناجات با خدا
امروز به کوی تو گرفتار زیاد است
مثل من شرمنده گنه کار زیاد است
اما کرم توست که بسیار زیاد است
بخشندگیت حضرت ستار زیاد است
درکوی وفا شاه و گدا فرق ندارند
وقتی کرم تو فقرا فرق ندارند
خواندی تو دگر بار به کویت همگان را
هرکس که به سرمایه ی خود دیده زیان را
یا داده زکف فرصت ماه رمضان را
با خویش بیارد دل و جان نگران را
گفتی که گناه دل پُر آه ببخشی
امروز به اندازه ی یک ماه ببخشی
بعد از رمضان رشته ی خود با تو بریدم
من هر چه کشیدم فقط از خویش کشیدم
روز عرفه آمد و شد تازه امیدم
آغوش گشودی و به سوی تو دویدم
من آمده ام باز توانم بده امروز
اصلا تو بیا ، راه نشانم بده امروز
با فضّت بر حاصل من بار ندارد
این بار به غیر از تو خریدار ندارد
این بنده خودش آمده پس جار ندارد
اصلا زمین خورده که آزار ندارد
برآنکه زمین خورده جفا را نپسندند
رفتم همه جا جز تو گدا را نپسندند
حالا که من افتاده ام از نام و نشانها
حالا که نشستم ز فراقت به فغانها
مگذار بیفتد سخنم روی زبانها
مگذار شود فاش زمن راز نهان ها
من آبرویم در خطر افتاده نظر کن
حالا که گدا پشت در افتاده نظر کن
هر چند ندیدم ز دعایم اثراتی
نه حال بکاء دارم و نه حال صلاتی
من را برسانید به یار عرفاتی
جز عشق حسین نیست مرا راه نجاتی
شرمنده کند باز مرا از کرم خود
ما را به سلامی ببرد در حرم خود
اِنقدر نگو از لب و دندان گل افشان
اِنقدر نده شرح به گیسوی پریشان
خواهر شده از لحن دعای تو هراسان
برگرد مدینه مرو کوفه حسین جان
ترسم که کسی بشکند آیینه ات آقا
یا آنکه نشیند بروی سینه ات آقا
گفتم عرفه فرصت دیدار مهیاست
هرساعت این روز خبردار ز آقاست
خوش آنکه دلش هم نفس یوسف زهراست
اما همه ی عشق فقط روضه ی سقاست
در روضه ی او عطر گل یاس بیاید
خود گفته که در روضه ی عباس بیاید
اشعار روضه حضرت مسلم بن عقیل (ع)
از اعتبار حرمت گفتارهایشان
مغرب شکست بیعت بسیارهایشان
یک پیر زن فقط به سفیرت پناه داد
ماندم چه شد تعارف و اصرارهایشان
کوفه مرا ز روی تو شرمنده کرده است
سر میزنم ز غصه به دیوارهایشان
جای سلام بر دهنم مشت میزنند
اینجا همه عوض شده رفتارهایشان
محصول باغها همه خرج سپاه شد
از خار و سنگ پُر شده انبارهایشان
خرما فروش یک شبه خنجر فروش شد
تغییر کرده کاسبی و کارهایشان
سکه شده فروختن چکمه هایشان
رونق گرفته دَکّه ی نجارهایشان
بر روی میخ جسم مرا پشت و رو ردند
لعنت به رسم کوفه و هنجارهایشان
اینجا سر برادر تو شرط بسته اند
غوغا شده میان کماندارهایشان
اینجا برای غارت خلخال و روسری
خُرجین خریده اند نظر دارهایشان
حرزی بروی پوشیه ی خواهرت ببند
...
مومنین و مومنات ملتمس دعای خیر و عاقبت به خیری