مدح ابا عبدالله الحسین (علیه السلام)
وقت یادت چشمها آیین بندان می شود
صحن چشمان محبانت چراغان می شود
آسمان مدیون چشمان عزاداران توست
در محرم بارش رحمت فراوان می شود
روضه لبهای تو معراج هر پیغمبر ست
یاد تو کرده سلیمان که سلیمان می شود
حیدر کرار فرمود تو اشک مومنی
دوزخ چشم من از نارت گلستان می شود
بهتر و زیباتر و آسانتر از هر مکتبی آقا
شخص کافر در عزای تو مسلمان می شود
هر که در هر رتبه ای آید شود محبوبتر
تا ابوذر آید اینجا عین سلمان می شود
آنقدر ماه محرم مهربانی می کنی
توبه پیر و جوان در روضه آسان می شود
تا که می گویم "حسین جان" مادر مظلومه ات
بانی ذکر مصفای "حسن جان" می شود
راست می گویند محرم شهر می ریزد بهم
آب گریه گفته شاه خراسان می شود
حضرتش فرمود چشم ما شود زخم از بکاء
مادر ما بیشتر از ما پریشان می شود
آنچه زهرا خواسته از محضر پروردگار
گر بیاید مهدی صاحب الزمان آن می شود
شعر روضه حضرت عبدلله ابن الحسن (ع)
قطره قطره اشک چشمم میل دریا می کند
بس که موج عشق او در سینه غوغا می کند
شیر در بین قفس آزرده خاطر می شود
بچه مرد جمل حل معما می کند
گرچه دست من را بسته بر دست خویش
این گره با نام زهرا عاقبت وا می کند
... گفتم و خود را رساندم بر عمو
دیدم آنجا دارد او آبی تقاضا می کند
یک نفر آمد که سیرابش کند گفتم به او
حنجرش با خنجرت دارد مدارا می کند
آب مشکت را نریز ای سنگ دل روی زمین
با چنین کارت عمویم یاد سقا می کند
ای زنا زاده نزن با نیزه بر پهلوی او
مادرش در گوشه ای دارد تماشا می کند
پای بردار از سر لبهای خشک او
چون که دارد با خدای خویش نجوا می کند
خوب شد رفتم ندیدم از قفا سر می برند
آنکه روی سینه اش با چکمه جا وا می کند
خوب شد رفتم ندیدم عمه بی معجر شده
خوب شد رفتم ندیدم خیمه ها آتش گرفت
شعر نوحه (زمینه) حضرت عبدلله ابن الحسن (ع)
در خون ای عمو جان ، بی یاور نشستی
تنها زیر تیغ ، این لشگر نشستی
افتادی به خاک و دور تو سواران
می آیند به سویت جمع نیزه داران
واویلا حسن ، واویلا حسین ، واویلا حسن ، واویلا حسین
بستم بر سر خود سربند ابالفضل
دست من جدا شد مانند ابالفضل
تا تیر سه شعبه آمد بر گلویم
خون حنجر من شد اینجا وضویم
واویلا حسن ، واویلا حسین ، واویلا حسن ، واویلا حسین
آمدم کنارت ای دارو ندارم
این لحظه تو را من کی تنها گذارم
ای زخمی برایم آغوشت را وا کن
لطفی بر یتم و طفل مجتبی کن
واویلا حسن ، واویلا حسین ، واویلا حسن ، واویلا حسین
شعر نوحه (واحد - سنگین) حضرت عبدلله ابن الحسن (ع)
خوب شد رفتم ندیدم از قفا سر می برند
آنکه روی سینه اش با چکمه جا وا می کند
خوب شد رفتم ندیدم عمه سیلی می خورد
یاس های خیمه آخر رنگ نیلی می خورد
زیر سم اسب ها هم با تو می مانم عمو
عمه با سختی مرا این گوشه پیدا می کند
شعر نوحه (واحد - سنگین) حضرت عبدلله ابن الحسن (ع) - حاج مصطفی روحانی
در سرش طرح معما می کرد
با دل عمه مدارا می کرد
فکر آن بود که می شد ای کاش
دفع آزار ز آقا می کرد
به عمویش تا نظر می انداخت
یاد تنهایی بابا می کرد
چشم در چشم عزیز زهرا
زیر لب داشت خدایا می کرد
ناگهان دید عمو تا افتاد
هر کسی نیزه مهیا می کرد
نیزه ها بود که بالا می رفت
سینه ای بود که جا وا می کرد
زود می آمد و می زد به تنش
هر کسی هر چه که پیدا می کرد
آن طرف هلهله بود و این سو
ناله ها زینب کبری می کرد
گفت ای کاش نمی دیدم من
زخم هایم همه سر وا می کرد
نور چشم حسن و باعث لبخند من است
دوستش دارم و انگار که فرزند من است