مناجات با امام حسین (علیه السلام)
حیف است فدایی نشوم ، ساده بمیرم
خوب است همانند تو آزاده بمیرم
از ظلم ستیزی تو من یاد گرفتم
با ننگ نسازم به تو دلداده بمیرم
مگذار که در حسرت یک باده بمانم
بگذار که مستانه ز صد باده بمیرم
تا لشگر ارباب تو را مژده آوردست
زیباست که من هم به تو جان داده بمیرم
جان باخته و سوخته و جامه دردیده
در حال نماز و سر سجاده بمیرم
در حال قنوتم این "کُنتُ مَعَک" را
آنقدر کنم ناله که ایستاده بمیرم
یاران خودت را به جنان خواندی و من هم
در راه تو آمده ام و آماده بمیرم
سالار شهیدانی و من اهل شهادت
تا روز ابد آید و سر داده بمیرم
ای کاش که مانند تو بی سر شوم ارباب
در بستری از خون خود ، افتاده بمیرم
قربان مناجات تو در سجده خونین
باید به همین سجده و سجاده بمیرم
بگذار که در روضه ات آنقدر بگرییم
تا در غم تو از نفس افتاده بمیرم
شعر روضه حضرت قاسم ابن الحسن (ع) - قسمت اول
تنگ شد سینه ام ، مجال بده
بحر پرواز پر و بال بده
پس ز عشقت مرا مدال بده
ای عمو رخصت وصال بده
نذرها کردم که رد نکنی
نامه آوردم که رد نکنی
در مصاف دلاوری افتاد
پی هر ضربه ام سری افتاد
لرزه بر جان لشگری افتاد
قوم در فکر دیگری افتاد
کس حریف مصاف قاسم نیست
پس دگر تیر و نیزه لازم نیست
شعر روضه حضرت قاسم ابن الحسن (ع) - قسمت دوم
ناگهان بین رزم حلقه شدم
هدف سنگهای خدعه شدم
از جراحات شَرحِه شَرحِه شدم
سنگ بارید قطعه قطعه شدم
دشت شد لاله زار از خونم
کربلا شد بهار از خونم
بس که درهم دهان من پیچید
لهن و طرز بیان من پیچید
ناگهان استخوان من پیچید
تا حرم چون فغان من پیچید
هم معما شدم برای عمو
هم شدم تا به حشر سر مگوی
بر تنم بس که رفت و آمد شد
قد و بالای من مُجعب شد
نفسم بین سینه ام ثبت شد
و عمو لحظه ای مردد شد
به چه شکلی تن مرا ببرد
کاش می شد که در عبا ببرد
شعر نوحه (زمینه) حضرت قاسم ابن الحسن (ع)
شاه غریبی و برای تو کفن پوشم
میدان روم تشنه دگر جام عسل نوشم
در این صحرا کنم غوغا زمن راضی شود بابا
مظلوم عمو جانم ، عمو جانم ، عمو جانم
نیزه ها پیکر تو وا کردند
نعل ها بر دهنت جا کردند
دشمت به تیغ خود زده شانه به گیسویت
زیر سم اسبان فتادم تا بیام سویت
شکسته شد سراپایم گرفته شد نفسهایم
مظلوم عمو جانم ، عمو جانم ، عمو جانم
شاه غریبی و برای تو کفن پوشم
میدان روم تشنه دگر جام عسل نوشم
در این صحرا کنم غوغا زمن راضی شود بابا
مظلوم عمو جانم ، عمو جانم ، عمو جانم