مناجات با حضرت حجت روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا
مُحرِم غم شدم ای یار مرا یاری کن
این دو ماه از دل ما خوب نگهداری کن
یوسفانه خبری پخش کن از آمدنت
و مرا در پی خود راهی بازاری کن
ظاهرا دست دعای فرج من فلج است
برنیاید ز من این کار ، خودت کاری کن
این مُحَرَّم برسد راه دراز فرجت
سینه را خالی از این قصه تکراری کن
ای عزادارترین صاحب این بزم عزا
یک شب از لطف در این جمع عزاداری کن
نوحه ای دم بده تا پای تو سینه بزنیم
یا که با روضه ی خود اشک مرا جاری کن
اشعار روضه ورود به کربلا
صدای اهل بیت به گلزار می رسد
موعودیان به موعد دیدار می رسد
این کاروان به قافله سالاری حسین
دارند با امیر و علمدار می رسد
ناگاه با برادر خود گفت خواهری
این نخل ها به دیده من تار می رسد
این باغ های کوفه چرا نیزه داده اند
این میوه ها چه زود سر بار می رسد
یک مادری به نغمه لالاییش فرود
حتما به داد کودک گهوار می رسد
اینجا زمین غاضری دشت کربلاست
جایی که تیرهای هدف دار می رسد
اینجا به غیر نیزه تعارف نمی کنند
از شام و کوفه لشکر جرار می رسد
حلق علی و قلب من و حنجر یتیم
این نقطه ها انگار به حرمله می رسد
سرهایتان به سنگ هم آشنا می شود
پس هدیه ها که از در و دیوار می رسد
ذبح عظیم پیش تماشای زینب است
شمر و سنان به قهقه این بار می رسد
ناگه سه ساله بر سر دوش عمو گرفت
این خارها به پای من انگار می رسد
شعر نوحه (زمینه) ورود به کربلا
خیمه مزن ای نورِ چشمانم حسین جانم
خاکِ غریبِ این زمین کردهِ پریشانم
دلم خون شد ، در این صحرا ، بیا برگرد ، گل زهرا
مظلوم حسین جانم ، حسین جانم ، حسین جانم
آخر شود تعبیرِ خوابِ کودکیِ من
تشنه به خونِ توست سنان و نیزه دشمن
به خاک افتی ، لب عطشان ، تنت اینجا ، شود عریان
مظلوم حسین من ، حسین من ، حسین من
خیمه مزن ای نورِ چشمانم حسین جانم
خاکِ غریبِ این زمین کردهِ پریشانم
دلم خون شد ، در این صحرا ، بیا برگرد ، گل زهرا
مظلوم حسین جانم ، حسین جانم ، حسین جانم
اینجا دهد بوی در و دیوار خونین را
آید صدای غصه دار مادرم زهرا
ذبیح بالقفا گردی اسیر نیزه ها گردی
مظلوم حسین جانم ، حسین جانم ، حسین جانم
خیمه مزن ای نورِ چشمانم حسین جانم
خاکِ غریبِ این زمین کردهِ پریشانم
دلم خون شد ، در این صحرا ، بیا برگرد ، گل زهرا
مظلوم حسین جانم ، حسین جانم ، حسین جانم
شعرهای دو بیتی بین سینه زنی
بِاَبی اَنتَ اُمّی که تویی مظهر عشق
عشق را مظهر و آسان علی اکبر توست
طفل شش ماهه به هنگام شهادت خندید
آری آنکس که زند خنده علی اصغر توست
آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست