مناجات با حضرت حجت روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا
فالی زدم که گفت به اقبال میرسی
گفتم به خود دگر که تو امسال میرسی
میلم کشیده با تو کمی درد دل کنم
مثل همیشه موقع آمال میرسی
جز تو کسی نمی خردم ایها العزیز
آیا به داد عبد پر اشکال میرسی
بارم به زیر بار معاصی شکسته شد
داری به زخم کهنه این بار میرسی
دارم یقین که حال دلم خوب می شود
ای بهترین محول الاحوال میرسی
باید تو را به جَدّ غریبت قسم دهیم
آری به این طریقه و منوال میرسی
مانند عمه ات الف قامتت خم است
از داغ کربلا به نظر دار میرسی
روز ظهور منتقم آل فاطمه
حتما برای کشتن دجال میرسی
بعد از مدینه راهی کرببلا شوی
بین مسیر خویش به گودال میرسی
اشعار روضه ورود به شام
هول و هراس باز دوباره شروع شد
چشمان هیز و معجر پاره شروع شد
اینجا عجیب کف و طبل و سوت می زنند
بر آستین پاره نظاره شروع شد
تنها به سنگ نیز کفایت نمی کنند
از بام های خانه شراره شروع شد
باران خانگی که نشان می دهد هیچ
تحقیر با زبان اشاره شروع شد
تحقیر در محله شوم یهودیان
گاهی پیاده گاه سواره شروع شد
عمامه سوخت ، پوست سر سوخت ، جامه سوخت
گویی دوباره زینب و چاره شروع شد
بعد از هزار چشم به دروازه دوخته
تازه نگاه دارالعماره شروع شد
رقاصه های ضاله رجال های پست
دندانشان به طبل و نقاره شروع شد
این شهر بوی سَبِّ علی را گرفته است
اخبارهای کذب مناره شروع شد
این شهر ذوالفقار علی را طلب کند
یعنی خطابه های دوباره شروع شد