مناجات با حضرت حجت روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا
چشمان خیس و ابریت ، غم دارد آقا
گلبرگ رویت بوی شبنم دارد آقا
دارد نسیم غصه می آید ز کویت
شال عزایت ، عطر ماتم دارد آقا
ما یک دهه تنها عزاداریم آقا
هر روز تو رنگ محرم دارد آقا
من آرزو دارم ببینم چشمهایم
مثل تو خون با اشک توام دارد آقا
نامم گدا و شهرت من نوکر اما
یک کربلایی اولش کم دارد آقا
هر کس دخیل دست عباس است امشب
در دست خود یک حبل محکم دارد آقا
ای ساقی لب تشنگان جانم ابالفضل
لب های من این نوحه را دم دارد آقا
اشعار روضه حضرت ابالفضل العباس (ع)
ابروان تو مرا سمت مصلی می کِشد
اشک ، چشم تو را مانند دریا می کِشد
از خجالت آب گشتی تا که دیدی دختری
عکس مَشکی را بروی خاک صحرا می کِشد
ماه جایش آسمان است ، علتش این است اگر
آسمان دارد تو را بالا و بالا می کِشد
یک عمود آهنی آمد ، سرت پاشیده شد
ناله ات ام البنین را ، دارد اینجا می کِشد
راهزن هایی که دور پیکرت حلقه زدند
کارشان در علقمه ، دارد به دعوا می کِشد
تا رسیدم پیش تو ، دیدم که یک دست کبود
یک به یک از پیکر تو ، تیرها را می کِشد
سینه و پهلوی تو بوی مدینه می دهد
می کِشی درد عجیبی را که زهرا می کِشد
رفتی و با رفتنت ای پاسبان خیمه ها
نا نجیبی معجر از سرهای زن ها می کِشد
مرا فقط به رسم رفاقت دعا کنید