مناجات با حضرت حجت روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا
یک بار دیگر مستجابم کردی آقا
بد بودم اما، انتخابم کردی آقا
در مجلس روضه مرا هم، راه دادی
با لطف خود، نوکر حسابم کردی آقا
اصلا نگفتی که، برو، برگرد جا نیست
آه، از خجالت، خیسِ آبم کردی آقا
کوهِ گناهم را، تو نادیده گرفتی
با یک دعا، کوه ثوابم کردی آقا
مثل همیشه، آبروداری نمودی
پیش همه، عالیجنابم کردی آقا
از اولش، کارِ تو ذرّه پروری بود
در آخرش هم، آفتابم کردی آقا
بالِ فرشته فرشِ راهِ عرشی ام شد
تا نوکرِ زهرا خطابم کردی آقا
زهرا نوشت و پای آن را مهر کردی
با این قباله، کامیابم کردی آقا
یک آه مادر، گفتی و آتش گرفتم
از میخ گفتی و کبابم کردی آقا
مدح حضرت زهرا (س)
وقتی که حرف از زینت لولاک باشد
دیگر چرا باید کسی غمناک باشد
با فاطمه پرونده ی ما پاک باشد
باید شبیه مادرم بی باک باشد
هر کس که خود را شیعه ی زهرا بداند
باید که تا آخر به پای دین بماند
انسیه ای که بیشتر شکل فرشته ست
آب و گل ما را خدا از او سرشته ست
از عشق زهرا سر در جنت نوشته ست
حتما محب فاطمه اهل بهشت ست
الحق که زهرای شفیعه در خور اوست
بازار گرمی خدا هم چادر اوست
زهرا همان که اهل محشر دست بوسش
نُه سال اول شد پیمبر دست بوسش
نه سال دوم بوده حیدر دست بوسش
خلقت از اول تا به ۀخر دست بوسش
در ذهنمان اصلا نمی گنجد مقامش
بدخواه زهرا شیر مادر هم حرامش
خورشیدو نجم و آسمان و ماه ... زهرا
روح دو پهلوی رسول الله ... زهرا
دارد سه گونه جلوه ی دلخواه ... زهرا
گاهی نبی ،گاهی علی ، گاه ... زهرا
این جلوه ها را از همان آغاز دارد
بهتر ز کُل انبیا اعجاز دارد
پر کرده دست خالی ما را نگاهش
می ارزد اصلا قد یک دنیا نگاهش
سلمان مِنّا کرده ما را با نگاهش
در روز محشر روز وانفسا نگاهش
ما را به سمت باغ جنت می کِشاند
بذر شفاعت را به جان ها می فشاند
زهرا همان که بذل نانش هی العطا ساخت
با عصمت و پاکی و تقوا اِنَّما ساخت
زهرا همان که فضه اش مس را طلا ساخت
نُه سال با کم یا زیاد مرتضی ساخت
نُه سال زهرا خدمت شاه نجف کرد
نُه سال غم از چهره ی او برطرف کرد
اشعار روضه حضرت زهرا (س)
از بس که بر حیدر وفایش بود بسیار
نزد علی قدر و بهایش بود بسیار
در پیش نابینا حیایش بود بسیار
بعد از پیمبر گریه هایش بود بسیار
خسته شدند از گریه اش همسایه هایش
عجل وفاتی بار الها شد دعایش
بین سقیفه فتنه ها یالا گرفت و ...
هیزم رسید و آتش در پا گرفت و ...
در بین شعله تا خلیله جا گرفت و ...
آغوش آتش محسن او را گرفت و ...
ای کاش در آن لحظه های سخت و حساس
خاموش می شد شعله ها با مشک عباس
مظلومه ام شکسته شکسته سخن نگو
حرفی از این وداع و جدایی به من نگو
بیمار می شود بخدا عاقبت حسین
عجل وفاتی این همه پیش حسن نگو
یا پیش زینب هم به علی درد و دل مکن
یا بیش از این ز قصه غسل و کفن نگو
با فضه خوب خنده به تابوت میزنی
اینقدر مخفیانه از این خسته تن نگو
چندیست از چه رو ز علی رو گرفته ای
باشد هنوز هم به علی زان محن نگو
خیلی به من سفارش لب تشنه می کنی
هق هق کنان ز روضه ی یک بی کفن نگو
غصه نخور به کرببلا زینب تو هست
دیگر سخن ز یاری پاره بدن نگو