مناجات با حضرت حجت روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا
نکند فرصتِ دیدار به پایان برسد
این همه عشق به دلدار به پایان برسد
نکند آرزویم را ببرم در قبرم
بگذرد کار من از کار، به پایان برسد
آرزوی زدن بوسه به دست و پایت
اجلم آید و ناچار به پایان برسد
نکند قبلِ طوافِ رخِ تو کعبه ی من
عمرِ این عبدِ گنه کار به پایان برسد
ما فقط مایه ی آزار تو هستیم، افسوس
چه کنیم این همه آزار به پایان برسد
چه قدر ناله زنیم، آه بیا ... آقا جان
چه کنیم این همه اصرار به پایان برسد
شک نداریم که یک روز تو برمی گردی
عاقبت طعنه ی کفار به پایان برسد
صبح رجعت، که گل خنده به لب می کاری
... شب تار به پایان برسد
با رجز خواندن تو منتقمِ آل علی
غربتِ حیدرِ کرار به پایان برسد
مادرت فاطمه خوشحال شود روزی که
روضه هایِ در و دیوار به پایان برسد
ای عزادارِ مدینه سحری با ما باش
نکند فرصتِ دیدار به پایان برسد
اشعار روضه حضرت زهرا (س)
دارم عذاب می کشم و آب می کِشم
با چاه آه از دل بی تاب می کِشم
کی در کنار تو من خاک می شوم
کی زخت خویش از دل سیلاب می کِشم
سلملن پیر زیر بغل های من گرفت
خود را به شانه ی اصحاب می کِشم
عکس تو مانده ست به دیوار خانه
دستم به روی زبری این آب می کِشم
من هرچه می کشم همه از دست قنفذ ست
داد از مغیره گوشه ی محراب می کِشم
از کوچه ، از غلاف و در و تازیانه اش
از روسری ، بستر خون آب می کِشم
دارم لباس سوخته را جمع می کنم
این میخ لخته خون زده را آب می کِشم