فایل صوتی (دعای کمیل - شهادت حضرت زینب (س))
مناجات با حضرت حجت روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا
روزها را با توسّل کردنم شب می کُنم
دارم از این ناحیه خود را مُقَرّب می کُنم
خلق تحویلم نمی گیرند ، تحویلم بگیر
تو که تحویلم نمی گیری همش تب می کُنم
عقل را از بارگاه عشق بیرون کرده ام
خویش را دارم به دیوانه مُلقَّب می کُنم
گفت کارت چیست ؟ گفتم چند سالی می شود
کفش های گریه کن ها را مرتب می کُنم
دیشبم از دست رفت و حسرتش را می خورم
گرچه امشب آمدم ؛ گریه به دیشب می کُنم
من تمام خلق را یک روز عاشق می کُنم
من تمام شهر را از تو لبالب می کُنم
هر سحر از پنج تَن گریه تقاضا کرده ام
هر چه را دادند یکجا خرج زینب می کُنم
اشعار روضه حضرت زینب (س)
عاشق همیشه قسمتش حیران شدن بود
پاره گریبان بی سر و سامان شدن بود
اول قرار ما دو تا قربان شدن بود
رفتی و سهم من بلا گردون شدن بود
یکسال و نیم آتش گرفتن مال من بود
تقدیر پروانه از اول سوختن بود
یکسال و نیم از رفتن تو گریه کردم
با هر نخ پیراهن تو گریه کردم
خیلی برای کشتن تو گریه کردم
با خنده های دشمن تو گریه کردم
هر شب بدون تو هزاران شب گذشته
دیگر بیا آب از سر زینب گذشته
گفتم به عبدالله که یاد قَرَن کُن
کمتر کنارم صحبت از باغ و چمن کُن
این آخر عمری مرا رو به وطن کُن
من را میان کهنه پیراهن کفن کُن
با قاسم و عباسم و اکبر بیائید
من را بسوی کربلا تشییع نمائید
آخر مرا در غصه ی ایام بُردند
با خاطرات سیلی و دُشنام بُردند
میل همان شهری که بزم آه ... بُردند
این آخر عمری مرا در شام ... بُردند
دیر آمدم دیدم سرت دست کسی است
عمامه پیغمبرت دست کسی است
پیراهن و انگشترت دست کسی است
هم روسری دخترت دست کسی است
دیر آمدم اول تو را نشناختم من
چادرنمازم را به رویت انداختم من
دیر آمدم دیدم سرت را برده بودند
دیر آمدم تاج سرم را برده بودند
دیر آمدم پشت و رویت کرده بودند
دیر آمدم پنجه به مویت کرده بودند
دیر آمدم دور و بَرَت جنجال کردند
دیدم تنت را زنده زنده چال کردند
پروانه ها خاکسترم را جمع کردند
از زیر سایه بسترم را جمع کردند
رفتم که خار از پا کِشَم
محمل ز چشمم دور شد
یک لحظه ای غافل شدم
صد سال راهم دور شد
اشعار روضه حضرت زینب (س) - کربلایی حسن حسینخانی
دیر کردم به جانت افتادن
بر سر ناتوانت افتادن
در حرم دخترانت افتادن
رفت بالا صدای عرش برین
از روی سینه اش بیا پایین
تو چه کردی میان میدان ، شمر
خنجرت را مزن به دندان ، شمر
اشعار خوانده شده در حین دعای توسل - رضا یزدانی خرم
صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)
تو نیزه میخوری تن من درد می کشد
تو تشنه ای و من جگرم داد می زند
هر وقت به قتلگاه تو نزدیک میشوم
این شمر بد دهن به سرم داد می زند
*****************************
چگونه شمر سرت را شکست من دیدم
به رویِ سینه یِ پاکت نشست من دیدم
هر آنچه داد زدم که نَبُر رسیدم من
به خنده داد جوابم ؛ دگر بریدم من
هنوز در تهِ گودال تار ِ گیسو هست
هنوز نیزه شکسته میان پهلو هست
همین که پیکر تو مورد تهاجم شد
ز دست و پا زدنت دست و پایِ من گم شد
مرا به حرمله یا شمر یا سنان نسپار
مرا به خاطر مادر به ساربان نسپار
*******************
یادش بخیر موی تو را شانه می زدم
افتاددست شمر چرا خاطرات من
***************************
پیراهنت همین که با زیر گلو رسید
خنجر به دست و چکمه به پاشمر به او رسید
با بغض و کینه آمد و بر پشت او نشست
با ضربه های خنجر خود گردنش شکست
********************
یا امام رضا (ع)
باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام
باز هم زائرتان نیستم از دور سلام
با زبانی که به ذکرت شده مامور سلام
به سلیمان برسد از طرف مور سلام
********************
امام زمان (عج)
تقصیر ماست غیبت طولانی شما
جانم فدای دیده بارانی شما
پرونده ام برای شما دردسر شده
وضع بدم دلیل پریشانی شما
ای وای من که قلب شما را شکسته ام
آقا چه شد تبسم رحمانی شما
ای یوسف مدینه مرا هم حلال کن
عفو و گذشت سنت کنعانی شما
**********************************
سمت این واژه مسیر سخنم می لرزد
دست بیمارولی سینه زنم می لرزد
ازظهر نیزار عطش شمر نگویید بس است
اسم گودال می آید بدنم می لرزد
باتشکر از برادر محسن عرفانی نژاد بابت اشعار دعای توسل