اشعار مناجات با امام رضا (علیه السلام)
لطف ارباب اگر شامل نوکر گردد
روزیش روی تماشایی دلبر گردد
هر که را حضرت سلطان نظری فرماید
با دل سنگ بیاید به حرم ، زر گردد
در این خانه به روی احدی بسته نشد
سائلی نیست که نوامید از این در گردد
این همه قافله از هر که بپرسی گوید
هیچکس نیست که با دست تهی برگردد
نشنیدم که به زائر تو بگویی برگرد
مگر از غفلت خود ، زائر تو برگردد
وای اگر ضامن دل ضامن آهو نشود
بی تو صید هوس خویش مکرر گردد
بی تو دشمن به زمین خوردن من می خندد
رو مگردان که دلم سخت مکرر گردد
تا نَمُردم ز خراسان ببرم کرببلا
وای اگر دوره ی این عمر به آخر گردد
یا رضا ... جان جوادت تو مرا راه بده
قامتم چون شهدا بهر تو پَرپَر گردد
اشعار روضه حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام)
به زیر غربت سنگین زندان
کمی پائین تر از پائین زندان
تَرَک زد بر رخ آئین زندان
شکستم در شب غمگین زندان
به غربت آتش افتاده به جانم
کجایی دخترم معصومه جانم
مرا در این سیاهی چال کردند
تَنَم را با لگد پامال کردند
نگهبان مرا دجال کردند
و یک روزِ مرا صد سال کردند
نمانده بر عبایم تار و پودی
ز رفت و آمد پای یهودی
ز بس که سرد و تاریک نمور است
ته زندان آخر مثل گور است
اگر چه پاسبان آن شرور است
بساط سجده اما جور جور است
شکسته ساقه با زخم تبر وای
قیام از سجده با درد کمر وای
همین که از لبم فریاد افتاد
گره شد مشت و در دستان جلّاد
چنان زد از دهان دندانم افتاد
مرا تا مرز جان دادن فرستاد
به محض آب گفتن سِندی مست
لبم را پُر ز خون می کرد با دست