فایل صوتی (کیفیت اصلی) (باتشکر از دوستداران حاج منصور ارضی)
اشعار مناجات با امام رضا (علیه السلام)
لطف ارباب اگر شامل نوکر گردد
روزیش روی تماشایی دلبر گردد
هر که را حضرت سلطان نظری فرماید
با دل سنگ بیاید به حرم ، زر گردد
وای اگر ضامن دل ضامن آهو نشود
بی تو صید هوس خویش مکرر گردد
نشنیدم که به زائر تو بگویی برگرد
مگر از غفلت خود ، زائر تو برگردد
شستشویم بده با چشم زلالت آقا
کوه عصیان ز نگاه تو مطهر گردد
گفتمت چیست نشان نظرت فرمودی:
دل تو نرم شود دیده ی تو تر گردد
رشته ی گیسوی ما و نخ تسبیح شما
دل عشاق به دست تو منوّر گردد
تا نمُردم ز خراسان ببرم کرببلا
وای اگر دوره ی این عمر به آخر گردد
اشعار روضه حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام)
عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را
خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را
روزی ماکرده خدا باب الحوائج را
ازمانگیرد کاش یا باب الحوائج را
هرکس صدایش کرد ، بیچاره نخواهد شد
کارش به یک مو هم رسد ، پاره نخواهدشد
یادش به خیر آن روزها که مادر خانه
گهگاه میزد پرچمی را سر در خانه
پرمی شدازهمسایه ها دور و بَرِ خانه
یک سفره ی نذری قدر وُسع شوهر خانه
مادر پدرها همین که کم می آوردند
یک سفره ی موسی بن جعفر نذر می کردند
عصر سه شنبه خانه ی ما روبراه می شد
یک سفره می افتاد درد ما دوا می شد
با اشک وقتی چشم مادر آشنا می شد
آجیل های سفره هم مشگل گشا می شد
آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود
نان و پنیر سفره موسی بن جعفر بود
گاهی میان روضه ی ما شور می آمد
پیرزنی از راه خیلی دور می آمد
با دختری از هر دو چشمش کور می آمد
بهر شفای کودک منظور می آمد
یک روز در بین دعا ما بین آمینم
برخواست از جا گفت دارم خوب میبینم
آنکه توسل یادم داد مادر بود
آنکه میان روضه میزد داد مادر بود
آنکه کنار سفره می افتاد مادر بود
گریه کُن زندانیِ بر دار مادر بود
حتی تنفس در سینه ی او گیر می افتاد
هربار که یاد قول و زنجیر می افتاد
میگفت چیزی برلبش جز جان نیامد آه ...
در خلوت او غیر زندان بان نیامد آه ...
این بار یوسف زنده از زندان نیامد آه ...
پیراهنش هم جانب کنعان نیامد آه ...
از آه او در خانه زنجیر ، شیون ماند
بر روی آهن تا همیشه رد گردن ماند
این اتفاق که بسیار می افتاد
هرشب به جانش دست لاکردار می افتاد
درنیمه شب موقع استغفار می افتاد
آنقدر میزد دست او از کار می افتاد
وقتی که فرقی بینشان در چشم دشمن نیست
صد شکر که مَرد است زیر دست و پا زن نیست
اشعار روضه حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) - کربلایی حسن حسینخانی
آسمان را به روی تخته ی در می بُردن
آنکه مانوس به شب بود سحر می بُردن
سر و سامان همه بی سر و بی سامان بود
پا ز یک سو سر از یک طرف آویزان بود
این درست ا ست که او همدم و غمخوار نداشت
به روی تخته دری رفت که مسمار نداشت
بود زندانی و در مجلس اقیار نرفت
همره اهل و عیالش سر بازار نرفت
کنج زندان سخن از بزم می و جام نبود
دخترت ثانیه ای در ملاء عام نبود
به سر دختر تو هیچ کسی سنگ نزد
به روی معجر معصومه کسی چنگ نزد
اشعار روضه حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) - حاج ابوالفضل بختیاری
ناگهان خلوت من با زدنی ریخت به هم
مجلس ذکر ِ مرا بد دهنی ریخت به هم
رویِ این ساقِ ترک خورده بلندم کردند
استخوانم پس ِ هر پا شدنی ریخت به هم
کار من از همه مجذوبِ خدا ساختن است
نظری کرده ام و قلب زنی ریخت به هم
دید حساس شدم آمد و دشنامم داد
پسر فاطمه را با سخنی ریخت به هم
لعنتی بس که از این موی سرم میگیرد
زلف آشفته به هر آمدنی ریخت به هم
کار تشییع مرا لنگه دری عهده گرفت
از غم من دلِ هر سینه زنی ریخت به هم
بس که این پیکر لاغرشده پامال شده
گریه روز وشبم روضه گودال شده
همه ی خونِ دلش از جگرش بیرون زد
غم او لحظه ی قتل پسرش بیرون زد
زخم شمشیر عمیق است نه اندازه ی تیر
تیر بر سینه نشست از کمرش بیرون زد
قاتلش را وسط هلهله ها زینب دید
که ز گودال به همراه سرش بیرون زد
وقت غارت کسی آمد زرهش را دزدید
دیگری خنده کنان با سپرش بیرون زد