اشعار مناجات با خدا و روضه اباعبدلله الحسین (ع) شب بیستم رمضان ۱۳۹۳
آمده در گذرش باز کسی، آلوده
عاشقی، در به دری، مستحقی فرسوده
بی سبب نیست که شد خاطر من آسوده
چون که هاتف سحر روز ازل فرموده:
بنشین بر سر این سفره اگر گمراهی
راه گم کرده بیا بر درباب اللهی
دستمان از جگر نخل ثمر می چیند
پایمان را علی از کوی و گذر می چیند
روزی سائل خود را دم در می چیند
نان و خرما که سر سفره پدر میچیند
بنشین با پدر خاک نداری راهی
راه گم کرده بیا بر درباب اللهی
فکر کن محشر کبری است علی هست و بتول
روضه بر پا شده با رخصت چشمان رسول
اشکها میکَند از روزنهی چشم حلول
تا شود روضه بر پا شده در عرش قبول
ای که تا صبح قیامت پِیِ ثاراللهی
راه گم کرده بیا بر درباب اللهی
بعد از آن روز که شد روضهی محرابی، سَر
عمرها میشود از غربت اربابی، سَر
می رسد بعد به سر نیزه ز هر بابی سَر
می شود وارد محشر تنی اما بی سَر
می کِشند آه ملائک پی زهرا، آهی
راه گم کرده بیا بر درباب اللهی
صحنه ای باز مجسم شده است از گودال
کاش میداد یکی بر تن ارباب مجال
پشت هم نیزه پران بود که میزد در خال
ضربه میخورد لب تشنه و میرفت از حال
خنجری سر به هوا خورد که سر ... افتاد
مادرش گفت چه از پیرهنش میخواهید؟
خواهرش گفت چه از جان و تنش می خواهید؟
راه گم کرده بیا بر درباب اللهی
اشعار روضه حضرت امیر المومنین علی (علیه السلام)
بابا بمان که هستیِ زینب فدای تو
گویا نوشته اند شهادت برای تو
مانند روز آخر زهرا شدی پدر
غالب تهی مکن که نبینم عزای تو
گویا جواب کرده طبیبت حسین را
مخفی کند ولی ز همه مجتبای تو
دارد عجیب این دل من شور میزند
این کاسههای شیر نباشد دوای تو
انگار اعتماد ندارم به کوفیان
گرچه نشسته اند یتیمان به پای تو
گه گاه میرسد خبر از حال و روزشان
عهد تو را وفا نکنند بی وفای تو
این شیر را بنوش ولی یا علی بدان
کوفه دهد جواب همه خوبیهای تو
شبها که آمدی به در خانههای ما
آید تلافی اش به سر بچههای تو
بسپار خوب چهرهی ما را به خاطرت
با زینبت حساب شود ماجرای تو
حالا قرار ما سر دروازههای شهر
سنگ است و اهل بیت و ابتلای تو
اشعار روضه حضرت امیرالمونین علی (علیه السلام) - حاج حسین سازور
به گریه چشم پدر سوی دخترش افتاد
علی کجاست ببیند که در همین کوفه
مسیر زینب به راس برادرش افتاد
نوشته اند ز بس نیزه را تکان دادند
ز نیزه راس حسین در برابرش افتاد
بروی چادر او تا که پا گذاشت کسی
به یاد چادر خاکی مادرش افتاد
اشعار روضه حضرت امیرالمونین علی (علیه السلام) - حاج حسین سازور
علی پیوسته با غم همنشین بود
که بیست و پنج سال خانه نشین بود
علی می گفت شب ها در نمازش
علی می گفت در راز و نیازش
خدایا مَردم از من سیر گشتند
به جانم چون خدنگ تیر گشتند
به دوری من هم از مردم رضایم
از این نامردمان بنما جدایم
شب قدر و سحرگه با نوایی
بخون غلطید آن شیر خدایی
تو را گفتند علی مظلوم دین است
اگر چه او امیر المومنین است
ولایت را ز مولا غصب کردند
به جایش ظالمی را نصب کردند
دو دستش را میان کوچه بستند
همان دم پهلوی زهرا شکستند
اشعار روضه حضرت امیرالمونین علی (علیه السلام) - حاج حسین سازور
- ۹۳/۰۴/۲۸
- ۱۵۳۲ بازديد