فایل صوتی (باکیفیت اصلی) گلچین ؛ مناجات و روضه امام محمدباقر(علیه السلام)
مناجات با حضرت حجت روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا
خراب کردهام آقا ؛ خودت درستش کن
امید آخر دنیا ؛ خودت درستش کن
نمانده پشت سر من پلی که برگردم
خراب کردهام آقا ؛ خودت درستش کن
ببین چگونه به هم خورده کار من، ماندم
به حق حضرت زهرا ؛ خودت درستش کن
گرفت دست مرا هر کسی، زمینم زد
شکسته بال و پرم را ؛ خودت درستش کن
سفال توبهی خود را شکستهام از بس
ترک ترک شده امّا ؛ خودت درستش کن
اگر که پیش تو در خلوت آبرویم رفت
برای محشر کبری ؛ خودت درستش کن
ثمر نداده درخت الهی العفوم
به پیش صاحب نجوا ؛ خودت درستش کن
شکسته بال و پَر من ، ولی دلم تنگ است
سفر به کرب و بلا را ؛ خودت درستش کن
اشعار مدح امام محمدباقر (علیه السلام) - حاج آقا منصور ارضی
چه وِقاری ، چه حیبتی داری
نوه ی شاه کربلا هستی
در همان سن کودکی ، در شام
تو دهان یزید را بستی
قدر یک عمر ، حیدری کردی
و زبان تو ، ذوالفقار تو بود
ای علمدار عرصه ی دانش
خلقت عشق شاهکار تو بود
دومین یا محمد عالَم
نام تو مزه ی رطب دارد
در مقام شفاعت عظماست
هر کسی از شما نسب دارد
با سلامی به محضرت آقا
پَر کشیدم شبیه بان نسیم
اشعار روضه امام محمدباقر (علیه السلام) - حاج آقا منصور ارضی
السلام علیک یَابن شهید
السلام علیک یَابن کریم
عاقبت زهر ، زهر خود را ریخت
همه جایت شده کبودِ کبود
زندگی تو بعد عاشورا
همه اش مدار ماتم بود
بروی بام خانه ات آقا
چقدر دسته های پرچم بود
دل ما را دوباره آتش زد
موج های فرات چشمانت
چقدر گریه می کُنی بس کن
پدر و مادرم به قربانت
وقت رفتن سفارشت این بود
که بگریند زائران به مِنا
چه بلایی سر تو آورده؟
قتل صبر غروب عاشورا
ای که پنجاه و چند سال آقا
گریه از دست ناکسان کردی
آن کسانی که نعل تازه زدند
به خدا واگذارشان کردی
از حرم تا که آمدی بیرون
پیکر پاره پاره را دیدی
وسط ازدحام جمعیت
تو سر شیرخواره را دیدی
مشک و سقا و اشک اهل حرم
گویی از حلقه اش نگین افتاد
لحظه ها لحظه های غارت شد
تا که عباس بر زمین افتاد
همه ی راه را کمک حال
پدر ناتوان خود بودی
دومین مرد غافله همه جا
سپر عمه جان خود بودی
پا برهنه به کوفه می رفتی
از خراجیشان گذر کردی
دختری از مسیر جا ماند و ...
رفتی و عمه را خبر کردی
بازوان کبود و کجروح و
پای پر آبله که یادت هست
نیمه شب بین گریه های رباب
خنده ی حرمله که یادت هست
هر شب جمعه آخر روضه
از سر و تشت و چوب می گفتی
گریه می کردی و بلند بلند
ضربه ها را مکوب می گفتی