مناجات با حضرت حجت روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا
گفتم بیا گفتی چنان شبنم که باشی بهتر است
در گریه بعضی وقت ها زمزم که باشی بهتر است
گفتم که تنها لحظه ای اِذن ملاقاتم بده
پیغام دادی ای رفیق آدم که باشی بهتر است
کاری بکن، ذکری بگو، عهدی بخوان، دستی بگیر
جای شراره بر دلم مرهم که باشی بهتر است
پس امر معروفت چه شد؟، پس نهی از منکر چه شد؟
پای ضروریّات دین محکم که باشی بهتر است
یک کّم بجای این و آن احوال مهدی را بپرس
در عشق با لیلای خود همدم که باشی بهتر است
کاری بکن رویت شود روزی بیایی اندرون
در خیمه ی ارباب ها محرم که باشی بهتر است
روزی می آید عاقبت با یا لثارات الحسین
وقتی می آید زیر این پرچم که باشی بهتر است
تا کربلا راه زیادی نیست حَرکَت کن بیا
در اِفتتِاح این ضریح تازه شرکت کن و بیا